شمال نیوز: درختان زردرنگ کنار خیابان نوید بخش پاییزی دیگر است و شادی و شعف نمایان در چهره دانش آموزان در راه مدرسه مرا را به یاد سال های تحصیل خود می اندازد.
آن روزها که اینترنت و تبلت در دسترس ما نبود. خبری از تخته های دیجیتال نبود. روزهایمان را در مدرسه با گچ و تخته سیاه می گذراندیم. مشق هایمان را به جای دفتر سیمی ، در دفترهای 40 برگ با کاغذ کاهی می نوشتیم. دانش آموزان این روزها با وجود کیف های چمدانی دیگر کمتر سنگینی کوله پشتی را بر دوش حس می کنند.
همان روزها دغدغه گرانی و تورم و دل نگرانی فردا را نداشتیم. آخر گمان می کردیم پترس و ریزعلی و کوکب خانم همیشه دوروبرمان هستند و خواهند ماند. نمی دانستیم که چه موقع کبری تصمیم خود را می گیرد؟ نمی دانستیم کبری بالاخره تصمیم میگیرد تا از حسنک جدا شده و با پترس چت کند. چون فکر نمی کردیم که پترس در فیس بوک برای کبری لایک می گذارد.
در ذهنمان نمی گنجید که ریزعلی پس از بازنشستگی از کار، سوار بر هیوندای جنسیس به مسافرت می رود. حتی فکرش را نمی کردیم که کوکب خانم دیگر مهمان ناخوانده یا حتی خوانده ندارد. چون واقعا فکرش را نمیکردیم که گوشت قرمز بقدری گران می شود که خریدش سخت شود و چوپان دروغگو گوشت خر را به جای گوشت قرمز به کوکب خانم بفروشد.
آری، دنیای این روزهای ما اینگونه شده. از ریزعلی و پترس و کوکب خانم فقط چوپان دروغگو برایمان مانده است .
البته نادیده نگیریم که در این روزگار پرتب و تاب و شلوغ هستند کسانی که با وجدان تمام به خدمت خالصانه و صادقانه برای رضای خدا مشغول اند.
/گزارش از: سیده سعیده فلاح